Friday, December 1, 2006

از اصطلاح دست خودم نيست بدم مياد........


وقتی که به دنيا ميايم، تاريخ و عصری که توش به دنيا مياييم دست خودمون نيست اينکه تو چه کشور با چه نژادی متولد ميشيم دست خودمون نيست خانوادمون ، جنسيتمون، زشتی و خوشگليمون، درصد هوشمون و اينکه چه ژنهايی رو از پدر و مادرمون به ارث ميبریم دست خودمون نيست با تمام اين اوصاف وقتی که بزرگ ميشيم و به رشد فکری ميرسيم، مغلوب اين همه بی اختياری ، ساده ترين امور زندگيمون رو هم به دست جبر می سپريم......عصبانيتم دست خودم نيست.....پرخاشگريم دست خودم نيست....خوابيدنم دست خودم نيست....خوردنم دست خودم نيست...انگار کاملا پذيرفتيم که کنترل شخصيت و رفتارمون هم از حيطه اراده ما خارجه، گاهی اوقات فکر ميکنم پس ما با يه عروسک کوکی چه فرقی داريم...ما که حتی کنترل شخصيت و رفتارمون ، که تنها چيزهايی هستن که ميتونيم تسلط کامل روشون داشته باشيم رو از خودمون دريغ ميکنيم