درست مثل بچه ها می مونی، مثل بچه ها که لبهایشان را جمع می کنند و آماده گریه کردن می شوند ، به بچه ها می مونی وقتی که چشمهایت برق شیطنت می زند و وقتی که من هم توی این بازی با تو هم دست می شوم و تو مرا بیشتر وبیشتر از آنچه که هستم لوس می کنی !!! و درست مثل خود بچه ها می مونی. وقتی که صدایت را کلفت می کنی که مثلا جدی شده ای ! یعنی که اصلا شوخی نداری و از اولش آدم بزرگی بوده ا ی و اینها همه اش بازی بوده و حالا دیگر بازی تمام شده است! و درست مثل بچه ها ی تخسی هستی که جر می زنند و وسط بازی همه چیز را به هم می زنند!!!!! بازی را بهم میزنی و می روی و من می مانم دوباره تنها توی یک بازی تلخ یک نفره!! و این همه ماجرا ست.!!!!!
مــن سالومه هـستم، گرافیک و چاپ خــوندم،گرافیست هستم، با یکی از دوستای خوبـم یک کارگاه طراحی داشتیم به نام کارگاه طـرح وسـپان،اما همه چی تغییر کرد حدود. یکسالیست که با یک معماری که بعضی هاتون میشناسینش گروه معماران و طراحان ادوا را راه انداختیم.خدا رو شکر همه چی روبه راهه اینجا از همه چی می نویسم و حضور شما که آشنا یا غریبه هستید را به دیده منت میـــــنهم