Friday, December 8, 2006

تو عالم خیال انتظار معنی نداره و دلتنگی بی معنیه

خیلی کار دارم . من دارم زندگی می کنم . پس باید خوب زندگی کنم ، می تونم خوب زندگی کنم . این خوب بودن نسبیه و هر کسی برداشت خودش رو از خوبی و زندگی خوب داره . من هم به اندازه خودم . فقط اینو می دونم که باید تلاش کرد . خواستن تنها ، کافی نیست . اینکه من بگم : من می خوام فلان کار رو بکنم یا فلان حرف رو بزنم یا ... ولی نمی تونم ، از نظر من بی معنیه برای درک بهترش مطلبی رو که درباره از اصطلاح دست خودم نیست بدم میاد رو یک بار مرورکنید . باید تلاش کرد . حداقل باید امتحان کرد . شدن یا نشدنش خیلی مهم نیست . مهم همت وسعی ماست . چون همیشه به هر چیزی که دوست داریم نمیرسیم . ولی راهی که برای رسیدن بهش میریم ، خیلی با ارزشه و حتماً خیلی چیزهای مهم هم یاد می گیریم گاهی آرزو می کنم که این روزها و لحظه ها زود بگذرند . یک جور بلاتکلیفی ، دلتنگی ، انتظار و سنگینی خاصی دارن . گاهی دلم می خواد زمان متوقف بشه و من همینجا روی تختم بشینم و ساعت ها به چیزهای دوست داشتنی فکر کنم . خیال پردازی کنم و بذارم ذهن رویا پرداز من تا هر جایی که دلش می خواد ، منو با خودش ببره . دور! دور! دور !!! تو عالم خیال انتظار معنی نداره . دلتنگی بی معنیه . هر لحظه که اراده کنی ، اون جایی هستی که می خوای . پیش اون کسی هستی که دوستش داری . حرف هایی رو می زنی که ممکنه هیچ وقت جرات یا جسارت یا فرصت گفتنشون رو نداشته باشی . همه چیز اون طوری میشن که من یا تو می خوایم .من یا تو !!!میشه گفت ما

آف لاینهای بارونی.......


پنجره رو باز کردم . می خواستم هوای اتاق تازه بشه بارون آروم و قشنگی می اومد . دو ، سه روزه که اینطوریه ، بی حساب و کتاب آسمون می باره ابرها آماده نشستن تا هر وقت دل آسمون گرفت ، ببارن و سبکش کنن . ظاهراً این طرف ها دل آسمون هم زیاد می گیره . هوای تازه بیرون ، آسمون بی ستاره و ابری ، بوی باران و زمین بارون خورده ، همه و همه حس عجیبی رو بهم دادن خوشحالی ، دلتنگی ، خوشبختی ، آرامش ، تنهایی ، خاطرات ، روزهای دور و آرزوهای دور !!!! نمی دونم چی بود . هر چی که بود ، قشنگ بود . هر چی که بود ، اشک من رو هم مثل آسمون در آورد . ستاره ای تو آسمان نیست . آسمانش ابریست ، من گریه کردم با ستاره هایی که تو آسمون نبودن