آهای صدایم را می شنوید؟ دلم برایتان تنگ است . نه دلم برایتان تنگ نیست ! دلم برایتان لک زده ! می نویسم از تک به تکتان از همه آن حالهای خوب وبد ی که با هم داشتیم ! از همه آن خنده های از ته دل ! از همه آن هق هق گریه های بی تعارف ! از راه رفتنهای بی انتهای و بی انتهایمان !!!! و امروز از دفترچه تلفنی که پر است از اسم شما ها با شماره هایی که به اول هر کدامشان یک دو صفر اضافه شده است !!!! و از خودم که ما بین این دیوارهای بلند روزها و روزها به تک به تکتان فکر می کنم که هر کدامتان گوشه ای از دنیا ما بین دیوارهای بلند نشسته اید و دیگر از ته دل نمی خندید ! من هم دیگر از ته دل نمی خندم ! همین حالا به صورت تک تکتان که همین جا به دیوار است نگاه می کردم به لبخند خسته تان به چشمهایتان که برقی ندارد و به خودم توی آیینه یک لبخند خسته می زنم و به جای خالی همه مان پیش هم بی تعارف گریه میکنم !! روزگار چه بی رحمانه پوست همه مان را کند ولی من با همین حال دلم برا یتان تنگ است ، مهاجران سرزمین خوشبختی!!!دلم تنگ است
مــن سالومه هـستم، گرافیک و چاپ خــوندم،گرافیست هستم، با یکی از دوستای خوبـم یک کارگاه طراحی داشتیم به نام کارگاه طـرح وسـپان،اما همه چی تغییر کرد حدود. یکسالیست که با یک معماری که بعضی هاتون میشناسینش گروه معماران و طراحان ادوا را راه انداختیم.خدا رو شکر همه چی روبه راهه اینجا از همه چی می نویسم و حضور شما که آشنا یا غریبه هستید را به دیده منت میـــــنهم
1 comment:
سالي جون
منهم مثل تو بعضي اوقات خيلي دلم ميگيرد ولي مزه شيريني رسيدن، هميشه با چشيدن زهر دوري معلوم ميشه....
موفق باشي.
Post a Comment