چه چيزي باعث ميشود كه يك ارتباط را دوستي به حساب آوريم ؟ معاشرت صرف ، ولو مكرر و طولاني ؟ بديهي است كه كفايت نميكند . در كنار هم زندگي كردن در زماني بسيار طولاني ؟ مثل همكلاس بودن ، همخانه بودن ، همكاربودن ؟ شايد ردپايي از همدلي ، صميميت و همدردي در اينها باشد اما بازهم نميتوان اين نوع روابط را دوستي ناميد.دوستي مستلزم چه چيزي است ؟ كساني هستند كه بيش از بيست سال است در زندگيام حضور مداوم دارند اما نميتوانم نام اين رابطه را دوستي بگذارم،هرچند سطح رابطه از يك نوع صميميت و لذت هم برخورداراست و برعكس كساني هستند كه شايد ده سال است از زندگيام خارج شدهاند بدون هيچ تماس يا ارتباطي ، اما آنان را همچنان دوستان خود مينامم . چرا ؟ به نظرم دوستي مستلزم يك چيز اساسي است : وفاداري . وفاداري به خاطره مشتركي كه با هم و از هم داريم، به يك سرگذشت مشترك و از سرگذراندن حوادث و اتفاقات يگانه . وفاداري نه بهاين معنا كه سوگند بخوريم هميشه دركنار هم باشيم ، هميشه همديگر را دوست بداريم ، هميشه درغم و شادي يكديگر شريك باشيم و همديگر را تنها نگذاريم . اينها همگي سوگند به آينده است ، سوگندي مبهم و نامعلوم به رفاقتي در دوردست زمان ، به رابطهايي كه هيچ چيزي ضمانت نميكند فردا هم وجود داشته باشد، وهمين كافي است تا بياعتبارش كند. دوستي ، وفاداري به آن چيزي است كه تا حالا و قبل از اين بين ما جاري بوده . وفاداري به اينكه من همواره روزها و لحظاتي را كه با تو گذراندهام فراموش نخواهم كرد واين گذشته را حفظ خواهم كرد. دوستي يعني حتي اگر استمرار و دوام رابطه قطع شود اما سرگذشت و خاطره مشترك را به ياد بسپاريم و ازآن محافظت كنيم . در دوستي ، اخلاق آينده ، سوگند آينده ، پيمان آينده و عشق آينده وجود ندارد ، هرچه هست درگذشته است ، و ما تا زماني كه به گذشتهمان ، به خاطرات مشتركمان و به روزهايي كه با هم گذرانديم وفادار باشيم با هم دوستيم شايد شما هم شنيده يا ديده باشيد زن و شوهرهايي كه از هم طلاق ميگيرند اما دوستيشان را حفظ ميكنند. در اين نوع طلاقها استمرار و دوام رابطه قطع شدهاست اما وفاداري به گذشته همچنان پابرجاست .يك كمي باورش سخته ولي به نظرم قشنگه . دوستي مثل خاطرات قومي و ملي است ، تا زماني كه به يادشان داشته باشيم ولو دور ازوطن و سرزمينمان باشيم خودمان را متعلق به آنجا ميدانيم
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment