کابوس من شبیه زنی است که پناه برده به گوشه ای که چسبیده به دنیا و تمام دیوارش را نوشته هایی نمور پر کرده اند که هزار سال است بی وقفه هوا می خواهند زنی که تمام ثانیه ها راپشت سرش خفه کرده است که مبادا بیدار شوند کودکان احساسش ! کابوس من شبیه بارانی است از خون زنی که از هر قطره اش درختی می روید بر انحنای پیشانی تاریخ خونی که می چکداز دستان چرکین تعصب
مــن سالومه هـستم، گرافیک و چاپ خــوندم،گرافیست هستم، با یکی از دوستای خوبـم یک کارگاه طراحی داشتیم به نام کارگاه طـرح وسـپان،اما همه چی تغییر کرد حدود. یکسالیست که با یک معماری که بعضی هاتون میشناسینش گروه معماران و طراحان ادوا را راه انداختیم.خدا رو شکر همه چی روبه راهه اینجا از همه چی می نویسم و حضور شما که آشنا یا غریبه هستید را به دیده منت میـــــنهم
No comments:
Post a Comment