روزا عین برق و باد میگذرن.گاهی جرات نمی کنم برگردم یه نیگاه به عقب بندازم.می خوام.روزامو بیشتر کنم.دلم تنگ شده واسه 10 صبح.باید روزا زودتر از خواب بیدارشم.نمی دونم.عادت کردم به عجله همه اش در حال عجله ام همش انگار یه کار جامونده دارم می خوام مکث کنم یه نیگاه به دورو برم بندازم گاهی حس می کنم این عجله منو دور کرده آهای زندگی بیا توی دستام می خوام هر روزتو همون روز زندگی کنم.اینقد گیر دیروز و فردا نباشم
مــن سالومه هـستم، گرافیک و چاپ خــوندم،گرافیست هستم، با یکی از دوستای خوبـم یک کارگاه طراحی داشتیم به نام کارگاه طـرح وسـپان،اما همه چی تغییر کرد حدود. یکسالیست که با یک معماری که بعضی هاتون میشناسینش گروه معماران و طراحان ادوا را راه انداختیم.خدا رو شکر همه چی روبه راهه اینجا از همه چی می نویسم و حضور شما که آشنا یا غریبه هستید را به دیده منت میـــــنهم
No comments:
Post a Comment