جوامع انساني معمولا انباشته از كساني است كه در بي خبري دوران كودكي باقي مي مانند و به جاي آن كه ببالند و جدي تر به پيرامون خود نگاه كنند توهمات كودكانه شان را تا آخرين لحظات عمر به دوش مي كشند. كودكي داغ ننگ نيست ، دوران داغ بردگي ابدي خوردن از دست پدران و مادراني است كه خود كودكان سالمندتري بيش نيستند. جمهور مردم به جاي آن كه "بشوند " متا سفانه فقط به " بودن " اكتفا مي كنند. اين است كه در طول قرن هاي متمادي هر روز همان روز پيش است و هر سال همان سال قبل و هر قرن همان قرني كه برنياكان مان گذشته . ما به دنيا نمي آئيم ، فقط به سادگي كپيه مي شويم . زمان درچنگ ما نيست ، ما اسير زندان گذشته هائيم . هزاره ها و هزاره ها... پاكي و بي گناهي دوران كودكي آري ، ترس و اطاعت محض كودكانه نه ! ما هركدام به تنهائي كودكي هستيم گم كرده مادر و سرگردان دركوچه هاي ظلمات . در لايه هائي از اجتماع كه هنوز انسان ها به غرايز تلطيف شده دست پيدا نكرده اند جمله ی " دوستت مي دارم " در اكثر موارد رشوه ئي است كه براي گريز از تنهائي پرداخت مي شود و يكي از دلايلي كه عشق را به " تصاحب " تبديل مي كند به احتمال زياد همين وحشت از تنهائي است . گفته اند "انسان حيواني اجتماعي است ". پس انسان ناگزير از دوست داشتن ديگران است . اما "آن تنهائي" مقوله ی ديگري است . شعر در نفس خود فريادي است از اعماق تنهائي ، چرا كه جهان شاعر جهاني فردي است . پيله ی تنگي است كه تنها يك پروانه در آن مي گنجد با اين تفاوت كه كرم ابريشم پيله را خود به گرد خويش مي تند اما شاعر در پيله به خود مي آيد و فريادش حكايت آواز غم انگيز تلاش جانكاهي است كه براي رهائي از پيله مي كند.
نوشته شده توسط مديريت سايت شاملو
No comments:
Post a Comment