Saturday, September 15, 2007

بعد کلی ننوشتن

خیلی وقت است که ننوشته ام. خیلی وقت، شاید یک جور قهر کردن بود با هر چه کاغذ و نوشتن و ...........!شایدمیک جور لج کر ده بودم با خودم! نمی دانم! امروز حالم بهتر است! دارم با خودم مدارا می کنم .دلم می خواهد کاری کنم ولی نمی دانم چکار باید بکنم!دوست دارم مثل قدیمها بشوم مثل همان روز هایی که فقط خودم میدانم!خود آلانم را دوست ندارم خود آلانم را نمی شناسم دلم برای خود آنوقتهایم تنگ شده!خود حالایم را هیچ دوست ندارم خودی که اصلا زن نیست و شبانه روزمردانه میدود!حالم از این خود به هم می خورد. همه روزهایم شکل هم شده است خیلی وقت است که اینطور شده است ملال آور ویکنواخت به ملال آوری همه زنگهای بعد از ظهر مدرسه که انگار کش میامدند. همه صبح هایم شبیه هم است همه ظهرهایم شبیه هم است وهمه غروبها وشبهایم!در یک سکوت چسبناک من و او با هم زندگی می کنیم و او راضیست! و این کافیست؟

No comments: