Saturday, September 15, 2007

این بازی شاید تلخ یک نفره

خوب است کسی باشد که بخواهی برایش بگویی، خوب است اگر به وقت حضورش دست ندهد ، باشد که برایش بنویسی خوب است که داشته باشی دلش را و جای خالی در ظرف به لب آمده حوصله را که بنویسی ،حتی اگر نخواند ! اگر نباشد که بخواند ، اگر نخواهد که بخواند . خوب است اگر باشد که بخواهی ادای رفتن را برایش در بیاوری. بخواهی تنها باشی اما بدانی که این خلوت است و پوسته اش نازک . بدانی که گاه گاه دست می دهد و با نرم نرمک آمدنش این نازک چینی شکستنی است ،....و خوب نیست که از خودت به خودت فرار کنی ...و خسته باشی و خسته ... خسته شوی و از خسته شدن به تنگ بیایی. از به تنگ آمدن خسته شوی و از خسته شدن خسته .....بد است که بنویسی و ندانی که خواهد خواندشان و بد است که خودت را پشت خودت ببینی ....که فصلها بیایند و تو پاییز بمانی ،که فصلها بروند و تو زمستان مانده باشی. بد است و بد است که بفهمی چه تنهایی . بد است که عاشق کسی بشوی که در دورتر مرده یا دیرتر به دنیا خواهد آمد . بد است که عاشق کسی بشوی که نیامده و نخواهد آمد ....و نوشتن ،چقدر خوب است ،.. چه خوب است نوشتن اگر تنها باشی ،اگر بدانی که عاشق کسی شده ای که نبوده یا ندیدی اش . چقدر خوب است تنهایی صفحات و خالی بودنشان وقتی روی خطی بنویسی فریاد و تا هر وقت که بخواهی صدایش کش بیاید که بنویسی لیــلی و لیــلی باشی ،بی نیاز از سند و شناســـنامه که بنویسی عاشق و عاشق باشی که بنویسی.............................................. همین

No comments: